معنی محسن افشانی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) رجوع به قاضی نوخی علی بن محسن شود.
محسن. [م ُ ح َس ْ س َ] (ع ص) تحسین شده. آراسته شده. نیکوشده. || وجه محسن، روی خوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) رجوع به فیض کاشانی ملامحسن شود.
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) ابن ابوالقاسم علی بن محمدبن... قاضی تنوخی. رجوع به ابوعلی محسن... و یتیمهالدهر ج 2 ص 114 و تاریخ گزیده ص 810 شود.
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) ابن موسی الکاظم (ع) فرزند امام هفتم شیعیان و او به فراهان مدفون است و به زاهد محسن مشهور می باشد. (از تاریخ گزیده ص 204).
محسن. [م ُ س ِ] (ع ص) نیکی کننده. (منتهی الارب). آنکه نیکی و احسان میکند. (ناظم الاطباء). نیکوکار. احسان کننده. نیکوکردار. مقابل مسی ٔ:
عالم و عادل تر اهل وجود
محسن و مکرم تر ابنای جود.
نظامی.
باشدی کفران نعمت در مثال
که کنی با محسن خود تو جدال.
مولوی.
که می برد به خداوند منعم محسن
پیام بنده ٔ نعمت شناس شکرگزار.
سعدی.
|| آنکه به خوبی میداند. || آنکه بر پشته ٔ بلند می نشیند. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء).
محسن. [م ُ س ِ] (اِخ) قیصری (متوفی در 755 هَ.ق.) او راست: منظومه ٔ فرائض. (قاموس الاعلام ترکی).
محسن. [م ُ ح َس ْ س ِ] (ع ص) آراینده. || نیکوئی کننده. (از منتهی الارب). کسی که به لیاقت کاری میکند. (ناظم الاطباء).
محسن. [م َ س َ] (ع اِ) واحد محاسن. یکی محاسن. یعنی جای خوب و نیکو از بدن. (منتهی الارب). رجوع به محاسن شود.
گنج افشانی
گنج افشانی. [گ َ اَ] (حامص مرکب) افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته:
ز گنج افشانی و گوهرنثاری
بجای آورد رسم دوستداری.
نظامی.
ملک پرویز کز جمشید بگذشت
به گنج افشانی از خورشید بگذشت.
نظامی.
فرهنگ فارسی هوشیار
برز افشانی تخم افشانی پاشیدن بذر.
فرهنگ واژههای فارسی سره
دانه افشانی
معادل ابجد
600